عاشقی درد و سری بود نمی دانستم
حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم
پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم
آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذري بود نمیدانستیم
اینهمه چشم به راهی نگرانم كرده
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
(صابر خراساني)
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: