دولت عشق
گفت فقیرم
گفتند: نیستی
گفت : فقیرم باور کنید!
گفتند نه نیستی
گفت: شما که از حال و روز من خبر ندارید.
{ و حال و روزش را تعریف کرد ولی امام هنوز نگاهش می کرد}
گفت: به خدا قسم چیزی ندارم.
گفتند: صد دینار به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری! از ما فرزندان محمد(ص)
گفت نه به خدا قسم نه!
گفتند: هزار دینار؟
نه!
دهها هزار دینا؟
نه ! باز دوستتان خواهم داشت.
گفتند: پس چه طور می گویی فقیرم وقتی چیزی داری که با این قیمت گزاف هم نمی فروشی؟
برگرفته از کتاب خدا خانه دارد اثر ماندگار خانم فاطمه شهیدی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: